هند ، مصر و بریتانیای روم
جواهرات در شبه قاره هند از گذشتههاي دور نقش مهمي ايفا كردهاند. سفالينههاي "الهه مادر"، در پاكستان متعلق به هزارهي چهارم قبل از ميلاد مسيح، حاكي از گرايش ديرينه به استفاده از زيورآلات است.
هند India
جواهرات در شبه قاره هند از گذشتههاي دور نقش مهمي ايفا كردهاند. سفالينههاي "الهه مادر"، در پاكستان متعلق به هزارهي چهارم قبل از ميلاد مسيح، حاكي از گرايش ديرينه به استفاده از زيورآلات است. جواهرات به جا مانده از "تمدن هاراپا Harapa" ساكن در "درهي سند" (1700-2300 ق.م.م.) شامل مهرههايي از جنس فلزات گرانبها، سراميك و سنگهاي نيمه گرانبها ميشوند. همچنين در هند جنوبي، جواهرات منحصر به فردي در قبور متعلق به هزارهي اول ق.م.م. كشف شدهاند. يافتههاي موجود در قبور "نيلگيري هيلز Nilgiri Hills" در جنوب "ميسور Mysore" به همين دوران يا اندكي پس از آن تعلق دارند.
شهر پررونق "تاكسيلا Taxila"، به دليل تجارت و نفوذ فرهنگ خارجيان در اوايل عصر مسيحيت رونق فراوان داشت. اين شهر در ابتدا بزرگترين شهر "گنداره يا گندهارا Gandhara" به شمار ميآمد اما در قرن هفتم به تدريج اهميت خود را از دست داد. از اين مكان طلاجات، به خصوص گردنبند، گوشواره و انگشترهايي بهجا مانده كه از كيفيت بالايي برخوردارند و ويژگي اصلي آنها كاربرد روشهاي گرانيوليشن و ترصيعكاري است. سنگهاي مورد استفاده در اين جواهرات تراشهاي متنوعي داشتند و به شكل مهرههايي داراي حكاكي و ميناكاري سياه بودند كه به وفور در اين منطقه و ديگر نواحي يافت شدهاند. برخي از آثار مكشوف در تاكسيلا شباهتهاي فراواني به فرهنگ ايرانيان و در نتيجه فرهنگ استپهاي آسيا دارند. با تغيير سنت تشييع جنازه در هند به مرده سوزاني، جواهرات موجود در مقبرههاي بودايي در قرون اوليه عصر مسيحيت تبديل به منابع مهم اطلاعاتي شدند. جعبههاي طلسم هشت ضلعي، كه داخل "استوپا Stupa"، قرار داشتند از جمله طرحهاي موجود در مجسمههاي بودايي بهشمار ميآمدند. استوپاها با ساختارهاي گنبدي، اغلب داراي محفظهاي براي نگهداري اشياء شخصي و جواهرات بودند كه نشانگر هنر جواهرسازان ميباشند.
روشن است كه جواهرات گرانبهاي چنداني از اين دوران باقينمانده است اما مجسمههاي خدايان كه بهگونهاي شاهانه تزيين شدهاند، حقايق فراواني را در خصوص كاربرد جواهرات در كشور هند آشكار ميكنند. جواهرات موجود در مجسمههاي هندي و بودايي، متنوع و بسيار زياد هستند در حقيقت برخي اوقات، جواهرات حتي از پوشش (لباس) مجسمه نيز بيشتر ميباشند.
مصر Egypt
پس از به پايان رسيدن "امپراتوري مصر" اين كشور دچار مشكلاتي شد كه اغلب از آن به عنوان سومين دوره مياني (از زمان مرگ فرعون رامسس يازدهم در سال 1070 ق.م.م. تا سال 664 ب.م.م.) ياد ميشود. پس از آن حبشيانِ ساكن در مصر حكومت را به دست گرفتند و سلسلهي بيست و پنجم(656-747 ب.م.م.) را بنيان نهادند. صرفنظر از دستبند، طوق و انگشترهاي موجود در قبور سلطنتي تانيس، كه به لحاظ شكل ظاهري از دوران امپراتوري مصر الهام گرفتهاند، هيچ يك از جواهرات به غير از آنهايي كه متعلق به فقيرترين گورستانهاي محلي هستند، در حال حاضر موجود نميباشند. اطلاعات مربوط به اين دوران را تا حدودي ميتوان از مجسمههاي دوران معاصر، نقوش برجسته و نقاشيهايي بهدست آورد كه اين جواهرات را نشان ميدهند.
بر اساس شواهد مصور، پس از روي كار آمدن بيست و ششمين سلسله، با بازگشت به سبك و سليقه دوران قديم مواجه هستيم؛ متاسفانه جواهرات معدودي از اين دوره در دسترس است. تنها ميتوان به انگشترهاي خاتم اشاره كرد كه اسامي شخصيتهاي معروف بر روي آن حكاكي شده است و اطمينان داشت كه به طور مسلم به بيست و ششمين سلسله تعلق دارند. با اين حال گلسينهاي به شكل شاهين (پرنده شكاري)كه به طور استادانه ترصيعكاري شده است به طور احتمالي به اين دوره تعلق دارد. صنعت كاربرد شيشه در دوران بطلميوسيان احيا و زمينهي ساخت براي مهرههاي رنگارنگ، تعاويذ، و النگوهايي شد كه مصريان از آنها تا "دوران روميان گركو Graeco-Roman Period"، استفاده كردند. پس از خاتمهي بيست و پنجمين سلسله، كاربرد گوشواره نيز منسوخ، اما طي دوران بطلميوسيان استفاده از گوشوارههايي با طرحهاي هلنيسم معمول شد. كاربرد آويزهايي به شكل هرم، نظير طرح گوشوارههاي دوران هلنيسم در مناطق شرقي درياي مديترانه و گوشوارههايي با قسمت انتهايي به شكل سر حيوانات طي قرون 1 تا 4 ق.م.م. در سراسر مناطق حاشيهي شرقي درياي مديترانه رواج داشت.
نمونههايي با سر بز كوهي يا غزال در اصل مصري نبودند و به قرن 4 و اوايل قرن 3 تعلق داشتند. گرچه كاربرد جواهرات ساخته شده به سبك مشبك يا "كلويسون Cloisonné" در اين دوران به قوت خود پابرجا بود، اما زيورآلات طلا فاقد ترصيعكاري، دستبند و النگوهاي مزين به مفتولهاي باريك به هم تابيده شده و نيم تاجهاي طلا به سبك يوناني اغلب از قطعات ساخته شده به سبكهاي هلنيسم يا رومي غير قابل تشخيص هستند.
بريتانياي روم Roman Britain
استانداردهاي هنري و فنيِ هنرمندان در زمينه طلا و ديگر فلزات در دوران سلتها در سطح بالايي قرار داشتند و به جواهرات رومي-بريتانيايي منتقل شدند. ساكنان بريتانيا در عصر آهن حتي مدتها پيش از حملهي روميان در سال 43 ب.م.م. به شدت تحت تاثير فرهنگ روميان قرار داشتند و پس از "پيروزي نورمن انگليس" موج عظيمي از اقلام ساخته شده به سبك رومي وارد اين سرزمين شد.
انگشتر، گردنبند و گوشواره به ندرت قبل از سلطهي روميها مشاهده ميشود و هنگاميكه استفاده از آنها رايج شد، كاربرد طرحهاي كلاسيك به طور تقريبي در تمامي استانهاي روم رونق يافت. استفاده از فيبولا (گلسينهاي به شكل سنجاق قفلي) قرنها در بريتانيا رواج داشت. با وجود آنكه برخي از انواع نمونهها رومي هستند، بقيه آنها جزء ابداعات بريتانيا بهشمار ميآيند. تركيب پيچيدهي سبكهاي كلاسيك و سلتي از ويژگيهاي كل فرهنگ بريتانياي روم است و جواهرات نيز از آن مستثني نميباشند.
از جمله مواد مورد استفاده در ساخت جواهرات ميتوان به فلزات گرانبها، فلزات پايه (آلياژهاي مس و آهن)، استخوان، كهرباي سياه، شيشه و سنگهاي گرانبها اشاره كرد. استفاده از نقره كه به ندرت در عصر آهن معمول بوده، بعدها رونق بيشتري يافت. اگرچه بسياري از اقلام نقره و طلا از ديگر سرزمينها به بريتانياي روم آورده شده بودند، اما اين دو فلز در اين كشور استخراج ميشدند و تا اندكي پس از پيروزي نورمن، روميان از آن بهرهبرداري ميكردند. اين اطمينان وجود دارد كه برخي از انواع جواهرات، توليدات داخلي هستند.
كاربرد سنگهاي قيمتي و نيمه قيمتي كه از سنتهاي قديمي روميان-گراكو محسوب ميشد براي مردمان بريتانيا تازگي داشت، اما ميناكاري بر روي برنز تخصص و مهارتي بود كه سلتها از آن بهره كافي داشتند و بيشتر نشانگر سبك سلتي بود تا ويژگي طرحهاي رومي(گلسينه به شكل اژدها). تعداد زيادي از گلسينههاي برنزي، حلقههاي آهني و برنزي و جواهرات غيرفلزي در بريتانيا ساخته شده بودند. زيورآلاتي كه از جنس كهرباي سياه يا استخوان هستند با چنان مهارت و ظرافتي ساخته شدهاند كه ميتوان آنها را در زمرهي مجسمهسازي مينياتوري طبقهبندي كرد.
در آخرين مرحله از تخصص و مهارت يعني اواخر قرن چهارم، شاهد افزايش گرايش از سبك باستاني (آنتيك) به سوي ساخت زيورآلاتي با پيچيدگي بيشتر و رنگهاي درخشان هستيم اما وجود برخي جزييات مربوط به سبك كه در هيچ يك از نقاط ديگر يافت نميشود، حاكي از وجود سنتهاي خاص بريتانياي روم است. با وجود آنكه تعيين محل دقيق ساخت گنجينهي "ثت فورد Thetford" غيرممكن ميباشد، اما انگشترهاي باشكوه موجود در اين گنجينه، نمونهي بارز سبك بريتانيايي اين زيورآلات است.
اواخر عصر جواهرات باستاني و اوايل دوران سبك بيزانس
هيچگونه وقفهاي در جريان پيشرفت سبك جواهرات در فاصله ميان عصر روميان و قرون 4 و 5 ب.م.م. وجود نداشت. در طول اين زمان از تكنيكها و نمادهاي مشابهي استفاده ميشد. تا اينكه در اواخر قرن 5 و اوايل قرن 6 ب.م.م. -اوايل دوران بيزانس- جواهرات، ويژگيهاي سبك مسيحيت را به خود گرفتند، اما جواهرسازان پيرو سبك باستاني، كوركورانه به تقليد از آثار ديگران نپرداختند. بر عكس، روشهاي جديد و ابداعاتي در تزيين مرسوم شدند كه شامل شيوههاي كاربردي جديد در جواهرات چند رنگ ميشود. در اين روش، نصب سنگ رنگي بهگونهاي است كه سطح زيرين يا همان طلا را تحت الشعاع قرار ميدهد، همچنين به منظور ايجاد تباين (كنتراست) بر روي فلز گرانبهاي درخشان، از ميناي سياه، "سولفيد سياه" يا سولفيد نقره بهطور گستردهاي استفاده ميشد.
پذيرش دين مسيحيت از سوي كنستانتين كبير ( 307 -306ب.م.م.) به عنوان دين رسمي امپراتوري روم، در نهايت منجر به ظهور اشكال جديدي از جواهرات با پيكرنگاري جديد و در نتيجه پيشرفت مهارت در زمينهي به تصوير كشيدن سمبلها شد.
بديعترين و بارزترين تكنيك در عصر مزبور "تكنيك سوراخكاري" بود كه در قرن 4 ب.م.م. و به ويژه در سال 600 ب.م.م. به اوج خود رسيد. در نمونههاي مربوط به اواخر دوران باستان (آنتيك) ورقههاي طلا به كمك درفشهاي مدور سوراخ ميشدند، سپس بر روي سطح آن حكاكي صورت ميگرفت يا اينكه طرح به كمك "قلم درز" بريده ميشد. كاربرد شيوه مذكور برخي اوقات در تركيب با برجستهكاري در سطح گستردهاي در اواخر عصر بيزانس مورد استفاده قرار گرفت.
مراكز اصلي توليد جواهر طي قرون 4و5 ب.م.م. به طور احتمالي شهرهاي مشهوري همچون روم، اسكندريه و انطاكيه به شمار ميآمدند. قسطنطنيه(استانبول) در اين دوره در جايگاه بعدي قرار ميگيرد، اما در قرن 6 ب.م.م. جايگاه آن ارتقاء مييابد. از ويژگيهاي اين دوران ميتوان به ثروت عظيم آن اشاره كرد. به طور مثال، امپراتور آناستازيوس(فرزند پومپيوس) هنگام مرگ در سال 518 ب.م.م. از خود 000 320 پوند (واحد وزن، هر پوند معادل 453/ 0 كيلوگرم) طلا در خزانهي سلطنتي به جا گذاشت. شهرت جواهرسازان قسطنطنيه در قرون 6 و 7 ب.م.م. را ميتوان از روي كيفيت بسيار بالاي جواهرات، كه در خارج از مرزهاي امپراتوري وجود داشته است (به تازگي گردنبندي متعلق به قرن هفتم ب.م.م. در مقبرهاي سلطنتي در چين يافت شده است) و همچنين سبك و شيوههايي كه بربرها از آن تقليد كردند، ارزيابي كرد.